Friday, July 12, 2013

بازم ۴ صبح ...

بازم یک شب دیگه دراز کشیدم و خوابم نمیبره...
بازم به خاطر آسایش کس دیگه خودم رو به خواب زدم تا به اصطلاح مردم آزاری نکنم. البته اگه غیر ازین باشه صدای قر قرش دز میاد و اصابمو بهم می ریزه.
بازم یه عالمه فکر تو کلمه تا میام اجراش کنم محکوم به انجام کار دیگه ای میشم مثل الان خواب...
بازم زندانی شدم تو اطاقی که از صدای چک چک آب از کولرش میاد، میان توش زو تخت فیلم نگاه می کنن تا حوصلشون سر نره، البته بیشتر اوقات این تلویزیون روشنه و در حال پخش سریال های افتضاح‌‌‌‌‌‌ِ که دوبلش از خودش بدترِ،  به هر حال چاره ای ندارم جز گوش دادن.
یک میز دارم با یه صندلی و یک جعبه لوازم الکترونیکی که بالای کمدِ. البته اینو بگم چیزی اگه بخوام بردارم باید خیلی آهسته باشه وگرنه صدایی میشنوم «دوباره رفت سر آشغالاش یا دیوونمون کردی چقد سروصدا می کنی.
معمولاً ساعت ۲ بعد از ظهر از خواب بیدار می شم.،  مسواک میزنم، کتری زو میزنم جوش بیاد،  در این حین لپتاپ زو روشن میکنم، البته هارد فلش براش خریدم زود میاد بالا، بعد چای درست میکنم و کم کم می خورم، اگه خونرو تمیز کرده باشه حتماً باید بگم مرسی عزیزم خسته شدی یا اگه غذا درست کرده باشه به همین تزتیب وگر نه شروع میشه دیگه  «من کلفتم اینجا یه تشکر بلد نیستی و...»  حالا که پشت میزم نشستم هیچ ایده ای ندارم،  انگار موخم هیچی توش نیست،  یه زره الکی میرو با کامپیوتر،  تقریباً ساعت ۵ میشه که غذا حاضر میشه روزنامه می چینم کف اتاق بعد روش غذا می خوریم. بعدش دوباره خوابم میگیره و ایندفه جایی برای استراحت نیست چون دوتاشون رو تخت نشستن و دارن دوباره اون برنامه های مزخرف رو می بینن، رو صندلیم عذاب می کشم، تا وقتی ساعت ۱۲ شب شد تازه مخم را میفته میام که کار ِ جدیدو انجام بدم...
بازم ۴ صبح و حکم خواب اجباری...

No comments: